Happy Birthday, Matin Baghal 🎉

خب بعد از کلی وقت دارم یه متن دروازه دولتی مینویسم. امیدوارم که مورد پسند باشه و تا آخرش بری.

اولش تو ذهنم بود که به مامانت پیام بدم و بگم آره من میخوام برا تولد متین پشماشو بریزونم و میخوام براش کیک بگیرم و یه کادو که بببرید براش. بعد به این فکر کردم که بابات شاید فکر کنه که من میخوام جاسوسی کنم و اینا یهو هویت به مشکل بخوره تا حدودی کنسل شد. ولی هنوز احتمال داره یه همچین کاری بکنم بعدش یه فکر دیگه به ذهنم رسید. گفتم خب بیاییم از اول آشنایی تا الان رو مرور کنیم. تا حدودی مثل دفترچه خاطرات باشه ولی خب نمیدونم حوصله خوندش رو داری یا نه. ولی شیکم سیر باشه جات خشک باشه بعد برو تو حسس(با تلفظ نجاری)

and let the story began

خب همچی از یه میشه اینجا بشینم ساده شروع شد. هنوز نمیدونم چه حسی داشتی وقتی من این سوالو پرسیدم، ولی به فال نیک میگیریم. از الان بگم که خیلی از چیزارو من دقیق یادم نیست یعنی برام core memory نشدن ولی باهم میریم جلو که خاطرات زنده شه. نمیدونم اون روز چندم بود ولی شنبه بود. فکر کنم مرداد 1398 اولین جلسه کلاس بود. با نجاری یا مقدم🤔. ولی بعدش بغل دستی شدیم. یادم نیست شماره همو چه طوری گرفتیم. البته فکر کنم تو شماره منو گرفتی چون تو اول پیام داده بودی. و خب اولین مکالمه سمی ما تو تلگرام شروع شد

16/ August/ 2019 میلادی

شمسی 16 /مرداد / 1398

بعد این همه سال میگم که حقیقتاً میدونستم تویی ولی خب کرم درونم بود که گفتم شما واز اونجا سم شروع شد.😅 اقا خوب تمرکزا رو من. بچه های قوی تر بیشتر دقت کنن 11 آذر 98 ما کس شر های فدایی رو داشتیم و نزدیک اولین تولک شما بودیم. ولی من از همجا بی خبر . فکر هم نمیکنم بهم گفته باشی. اینجا اولین سالی بود که پات میرسید به کلاج و خب زخم کرده بودی منو. از خاطراتی که یادمه برات بگم. یکی از مهم تریناش فوتبال دستیه که 99 درصد مواقع برنده بودیم. و خب از همون موقع ایستگاه ملت رو میگیرفتیم. مثلا اون زمانی که من پای دروازه بان مسلحی رو دادم بالا و خب با قد 150 گریش در اومد و توپ منو پرت کرد وسط حیاط ادونس. یا اولین باری که لب ممد یه شوت رو بهش دادیم. فکر کنم تو از تو دروازه یه شوت زدی و لقب ممد یه شوت شکل گرفت. یا اون موقع که تو توپ رو انداختی وسط و من یه شوت زدم و فرتی گل شد و قیافه ممد یه شوت تا صبح میم بودو ولی حیف که عکسی ازش نداریم ازشون. یا تو کلاس کوچیکه من برای اولین بار با رون زمانیان آشنا شده بودم، ولی لامصب عجب رونی داشت. من رندوم میزدم زیر رون زمانیان و میگفتم ارزندس و اون هی جیغ میزد که بابا نزنن میسوزه. هر بار میزدم زیرش اصلاً از نظر روحی ارضاء میشدم. ولی یه بارش واقعا خاطره بود.برو تو حس کلاس نجاری رو تصور کن. همجا سکوت، من یهو زدم زیر زمانیان و نجاری از زیر عینک نوک دماغیش گفت زندی نزنننن. و زندی خودشو جر دادد که بخداااا مننن نبودممممم. و ما جر خورده بودیم. حرف نجاری شد یه عکس ازش ببینیم.

Memory 1

یا سر کلاس مظاهری ازش غلط نگارشی میگرفتی و خب بیچاره میدید راس میگی و درستش میکرد. یادمه روزی که ایلتس گرفتی اوشکولات اورده بودی مدرسه. یا سر کلاس محسن(1+ی) عکس انداختیم باهاش. و اینکه بچه ها داشتن به حرفش گوش نمیکردن و یکی یه حرفی زد اینم رو به تخته داشت به خودش فوش میداد. سر تعطیل شدن ها و نشدن ها باهم کلی حرف زدیم و برنامه ریختیم. بعدش هم مقدم و فدایی چنتا جمعه باسنمون گذاشتن از صبح تا شب. این دو چهره

Memory 1 Memory 2

طاهر رفتار رو داشتیم که تورو زخم کرده بود. و هنوز فکر کنم بریم بهش بگیم که متین بود عربی نمیخوند تو بهش گفتی رییس جمهور رو راه ندادن به خاطر اینکه عربی بلد نبود یاشد بیاد. اقا جواد ظريف، ويزير امور خارجه، هم تو بيمارستان هاي نيويورك راه ندادند، يكي از دانش آموزان كلاس شما رفته امريكا برادرش رو ببينه. شما تافل داشتي ياايلتس؟. از امروز به بعد ديگه به ما ويزا نميدن. تافلت ٢ سال ديگه اين موقع اكسپاير شده. من خودم يك سال امريكا بودم برگشتم. دوستام تو مهراباد اومدن دنبالم جمع شدن گفتن خب بالاخره برگشتي. گفتم اره تحمل نكردم. مگه ميشه ادم تو ريدينگ نمرش خوب بشه تو تافل تو ليسينينگ نشه؟ فيزيك هم همينه. يك دانش آموز رفت امريكا خوشش نيومد برگشت. خواب تعطيل. بعد كنكور جمعه تا ١٠ صبح بخواب كله پاچه بخور. ايكس باكس الان حرام است. حالا طاهر رفتار نمیدونه بندو آب داده بود ولی خب بیشتر نمیتونم توضیح بدم. اون روز پشت تلفن... شما خواب بودی یهو بیدار شدی با 3458345 تا ویس روبه رو شدی...

دوستیمون با رفتنت از ایران تموم نشد بلکه قوی تر شد بیشتر باهم حرف میزدیم و خاطرات و روزمرگی هامونو بهم میگفتیم. تو تایم های سخت سعی کردیم به هم دلداری بدیم و همو درک کنیم. هم دیگرو راهنمایی کنیم. بعضی وقت ها همو اذیت کنیم. ایستگاه درون سازمانی بکیریم. و کلی خاطره دیگه که فکر نمیکنم بتونم کامل بگم چون نگران ایندکس گوگل ام. در کل بگم که تو اولین و تنها دوستی هستی که بعد این همه سال هنوز دوستیمون پا برجاست و خب چیزایی از هم میدونیم که ..... اضافه کنم که هرچی به گذشته فکر میکنم، بدون وجود تو زندگیم پوچ میبود و اینکه همیشه کسی بود که باهاش میتونم درد و دل کنم و هم فکر و عقیدم بوده واقعا یه دارایی به شدت ارزش منده. امیدوارم دوستیمون ادامه پیدا کنه حتی موقعی که زن گرفتیم و وقت کمتری داشتیم. من هیچ وقت فکر نمیکردم یه میتونم اینجا بشینم ساده مارو به اینجا برسونه و این همه کار باهم انجام بدیم و تنها ارتباطمون توی تلگرام و میت و تیمز و بقیه پلتفورم ها باشه. خب الان دیگه با من حال داری صحبت میکنی از 2 هفته پیش داشتم با خودم فکر میکردم که خب چی کار کنم برای تولدت. از زندگ زدن به بابات اینا گرفته تا اینکه به صبا یا مامی بزرگ بگم. بعد گفتم بزار یه مرور خاطرات کنیم از اولش تا الان بعد 2 هفته پیش شروع کردم وسطای کار یهو گفتم این خوشگل یه کتابه و خخیلیییی بیشتر از 2 هفته زمان میبره و یه حجم زیادیش باید سانسور شه بعد گفتم خب fuck it. we are in this shit too deep and can't quit right now برای همین گفتم خلاصه بگم که کالیبر بکشه. اگر تا اینجا رسیدی تبریک میگم. جاییزت اینجاس.

Memory 3

خب من خیلی حال رو داریم ساعت ها قبل دیپلوی کردن نهایی امروز من به شک افتادم که تولدت 12 یا 13. اره اینو شفاف سازی کن که مثل امیرحسین نشیم. و اینکه matin.fit هنوز تحویل من ندادن و خب یک هفتس هی میگن ثبت دامنه زمان بره کیرم تو سایت های ایرانی و مرسی از شما که اگر نبودی خوشگل ارتباط ما با جهان قطع میبود. خیلی کار ها رو دلی انجام دادی. من همیشه سعی کردم در عوضشون یه کاری انجام بدم ولی خب در 82 درصد مواقع نشده یا کافی نبوده به نظر خودم. دیگه چیزی به ذهنم نمرسیه که بخوام اضافه کنم. میریم برای دیپلوی با دامنه غیر .fit متاسفانه. و اینکه کیرم تو css و سایز های عکس ها. شما به بزرگی خودت ببخش. مهم نیته که باید پاک باشه